Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش جماران از پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ یکی از شیوه‌های تروریستی سازمان مجاهدین خلق در دهه 60، استفاده از موتورسیکلت بود که در سازمان با عنوان «عملیات واحدهای موتوری» تعبیر می‌شد. در این عملیات، افراد آموزش می‌دیدند که چطور با استفاده از موتورسیکلت، اقدام به ترور کنند. جالب این که اغلب عملیات سازمان منافقین در دهه 60 با این شیوه، با هدف ترور مردم عادی بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

براساس دستورالعمل منافقین «موتورسیکلت خودروی سبکی است که ویژگی آن در تحرک بالای آن است؛ لذا قدرت مانور و چالاکی زیادی را برای رزمندگان مجاهد خلق فراهم می‌سازد. رزمندگان می‌توانند به وسیله موتور با سرعت زیاد و غافلگیر کردن دشمن، به هدف عملیاتی نزدیک شده و پس از انجام عملیات سریعا از منطقه خارج شوند.»

البته شیوه‌های دسترسی به موتورسیکلت برای انجام عملیات نیز در نوع خود جالب بود و اغلب با توسل به زورگیری و دزدی به دست می‌آمد.

نکته مهمتر این که، این شیوه ترور اغلب برای ترور مردم عادی بود و بر این اساس، هنگامی که در نشریه سازمان سخن از «مراکز دشمن» به میان می‌آید، بلافاصله مصادیقی مانند:‌ مساجد و کانون‌های فرهنگی وابسته به آن، کلیه مراکز و ساختمان‌های اداری نهادهای انقلابی اعم از سپاه، کمیته امداد امام خمینی، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی و ... ذکر می‌شوند تا مجاهدین خلق بدانند بمب‌های آتش‌زا و نارنجک‌های خود را به سوی کدام اهداف پرتاب کنند.

«عملیات واحدهای موتوری»، روش مجاهدین خلق برای ترور مردم عادی

23 دیماه 1361، نشریه مجاهد – ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق - در صفحات 6 تا 9 از شماره 135 خود، درباره شیوه ترور مردم عادی توسط واحدهای موتوری سخن گفت و آموزش‌هایی را در این باره ارائه داد. از نحوه نشستن بر روی موتور تا چگونگی حمل و استفاده از اسلحه، شیوه حمل مواد آتش‌زا، نحوه فرار از منطقه عملیات و ... در این تئوری سخن رفته است. در این متن نسبتا مفصل، درباره «پرتاب نارنجک و بمب‌های آتش‌زا به مراکز دشمن»، «اعدام انقلابی مزدوران دشمن در مراکز حفاظت نشده جاسوسی و کسب اطلاعات» و «اعدام انقلابی مزدوران منفرد دشمن در مسیر تردد» آموزش داده شده است.

در بخشی از این مطلب چنین آمده است: «یکی از طرح‌هایی که واحد موتوری بعد از فراگیری و کسب آموزش‌های نظامی مکفی می‌تواند انجام دهد، به هلاکت رساندن تک مزدور دشمن در کوچه و خیابان است...» کاملا مشخص است که مقصود از مزدور تک و منفرد آن هم در کوچه و خیابان کسی نیست جز مردم عادی یا اعضای عادی سپاه، کمیته، بسیج و ...

در قسمت دیگری از همین مطلب به صراحت سخن از حمله به مراکز کسب و کار مردم به میان آمده است: «برای اعدام مزدوران خودفروخته‌ای که تحت پوشش‌های مختلف شغلی در مناطق مختلف خود را با محیط هم‌رنگ ساخته و مراکز جاسوسی و کسب اطلاعات دایر کرده‌اند، واحد موتوری بر اساس یک طرح مناسب عملیاتی می‌تواند اقدام کند...»

در این مطلب تصریح شده که «واحد موتوری یکی از ترکیب‌های عملیاتی است که رزمندگان مجاهد طی 18 ماه نبرد مسلحانه برای تهاجم و ضربه زدن به دشمن و نابود کردن سرپنجه‌های اختناق، به کرات از آن استفاده نموده‌اند.» همانطور که می‌دانیم، منظور از «سرپنجه‌های دشمن» یا «سرانگشتان رژیم» در تعابیر سازمان، اعضای عادی بسیج، سپاه، کمیته و در یک کلام، هواخواهان نظام جمهوری اسلامی بود. از این رو مهمترین اهدافی که سازمان در «عملیات واحدهای موتوری» آن را نشانه گرفته بود، نه مسئولین عالی‌رتبه نظام که مردم معمولی بودند که گاهی به جرم ریش داشتن، چهره حزب‌اللهی داشتن و ... به سوژه ترور تبدیل می‌شدند.

واحد موتوری متشکل از دو سرنشین بود که به سلاح‌های سبک از قبیل اسلحه کمری، نارنجک و مواد آتش‌زا مسلح بودند. این عملیات دو نفره، توسط «فرمانده عملیات» و «معاون» او انجام می‌شد که «غالبا فرمانده در عقب نشسته و مسئولیت آتش را به عهده دارد و معاون وی رانندگی موتور را انجام می‌دهد.»

در ادامه همین مطلب، به چند نمونه از عملیات تروریستی واحدهای موتوری سازمان، که در شهرهای مختلف ایران ازجمله همدان، گرگان، تهران و ... صورت گرفته اشاره شده است. جالب این که، یکی از این عملیات، مربوط به سرقت بانک است که با تعبیر «مصادره انقلابی» از آن یاد می‌شود.

منبع: جماران

کلیدواژه: انتخابات مجلس لیگ برتر طوفان الاقصی مجاهدین خلق منافقین انتخابات مجلس لیگ برتر طوفان الاقصی ترور مردم عادی مجاهدین خلق واحد موتوری آتش زا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۱۹۱۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس

اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهای‌مان را که بیش از یکصد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر می‌شدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.

به گزارش ایسنا، بهره‌گیری از انگیزه‌های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی‌شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیت‌المقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز می‌کنند و باعث می‌شود که نبرد بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب ‌شود.

روایت حسین دولتی

حسین دولتی از رزمندگان و اعضای جهاد سازندگی استان سمنان در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب خاطرات خود «جنگ، منهای اسلحه» به بیان اقدامات جهادی خود و دیگر جهادگران در هموارسازی جاده‌های منطقه عملیاتی بیت‌المقدس پرداخته است:

 اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهایمان را که بیش از صد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر می‌شدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.

در مسیر، وقتی از اهواز عبور کردیم، هیچ‌کس جز رزمندگان در شهر نبودند. شهر کاملاً تخلیه شده بود. آن‌قدر شهر خلوت بود که با تریلی از هر خیابانی که می‌خواستیم رد می‌شدیم. توپخانه دشمن هم مرتب اهواز را می‌زد.

محل استقرار ما در جاده اهواز به خرمشهر، در پانزده کیلومتری اهواز و نزدیک ایستگاه قطار بود.

مرحله اول عملیات شروع شد. در مقر، جلسه‌ای خصوصی با فرماندهانمان، ابوالفضل حسن بیگی و مسئولان ستاد گرفتیم. آنجا به ما گفتند که باید چه کاری انجام بدهیم.

سمت چپ ما رودخانه کارون بود. زمین‌های کشاورزی زیادی به چشم می‌خورد؛ ولی چند سالی می‌شد که کسی در روستا نبود تا کشاورزی کند. از وسط زمین‌های کشاورزی گذشتیم تا به نخلستان‌ها رسیدیم.

از ما خواستند یک‌راه فرعی از وسط نخلستان‌ها به سمت دارخوین بزنیم. می‌خواستند از این راه، دشمن را در سمت غرب کارون غافل‌گیر کنند.

از همان روز کار را شروع کردیم. باید طوری کار می‌کردیم که کسی متوجه نشود. مسیری نبود که ما آن را ادامه بدهیم. تقریباً بیراهه بود و باید خودمان جاده می‌ساختیم. شش نفر بودیم. یک گریدر راه را صاف می‌کرد و می‌رفت.

با کامیون‌های لیلاند و تریلی با تانکر بیست هزار لیتری، نفت سیاه می‌پاشیدیم. من تریلی داشتم. مسیری که باید آماده می‌کردیم، حدود سی کیلومتر بود.

روزی سه چهار بار نفت سیاه را از شرکت نفت بار می‌زدم و روی جاده می‌پاشیدم. سمت راست ما خط مقدم بود و در فاصله پانصد متری، نی‌های بلندی دیده می‌شد. ما این‌طرف نیزار بودیم و دشمن آن‌طرف. بین ما هم آبی بود که از کارون می‌رفت.

با ماشین از پشت نی‌ها می‌رفتم؛ ولی چون ارتفاع ماشین زیاد بود، دیده می‌شد. رزمنده‌هایی که آنجا بودند، اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: اینجا نیا! به هوای تو ما رو هم می زنن ولی ما باید جاده را احداث می‌کردیم.

به فرمانده گفتم رزمنده‌هایی که در مسیر مستقر هستند، اعتراض می‌کنند که ماشین شما باعث می‌شود سنگرهای ما زیر آتش دشمن برود. فرمانده گفت: شب برو تا توی دید دشمن نباشی و رزمنده‌ها هم ناراضی نباشن. بعدازآن، فقط شب برای نفت پاشی می‌رفتم؛ ولی شب هم مشکلات زیادی داشتم. مسیر را نمی‌دیدم و گاهی گله‌های گراز از جلوی ما رد می‌شدند.

آن شب تا اذان صبح در خط بودم. مرحله دوم عملیات بود. نزدیک اذان به مقر برگشتم. تیربارهای دشمن یکسره کار می‌کرد و تمام بیابان روشن‌شده بود.

نماز خواندم و در کانتینر خوابیدم. ساعت هشت صبح، یکی مرا صدا کرد و گفت: حاجی، بلند شین که عراق رفت. با تعجب پرسیدم: عراق کجا رفت؟! گفت: عقب‌نشینی کردن.

باورمان نمی‌شد. گفتم: من دو ساعت قبل، از منطقه اومدم. یکسره عراق داشت می‌کوبید. چطور الان ول کرد و رفت؟! بنده خدا قسم می‌خورد که باور کنید دشمن فرار کرده و آن‌طرف هیچ‌کس نیست.

بازهم باور نکردم. بلند شدم تا خودم ببینم. سوار تویوتا شدم و تا جایی که جاده را بریده بودند تا آب رهاشده به کارون برگردد، رفتم. دیدم تعداد زیادی از رزمنده‌ها آنجا ایستاده‌اند. جمعیت را که دیدم، باورم شد عراق منطقه را تخلیه کرده است. آن‌ها برای اینکه محاصره نشوند تا مرز عقب‌نشینی کرده بودند.

نزدیک صد متر از جاده را آب برده بود. رزمنده‌ها ایستاده بودند و نمی‌دانستند چطور از آب رد شوند. ابوالفضل حسن بیگی گفت: برو لودر رو بیاور. چند لودر و بلدوزر برای شب عملیات در خط استتار کرده بودیم. رفتم تریلی را برداشتم و یک بلدوزر و یک لودر را بار زدم.

راه باز شده بود. اول پیاده‌ها از جاده رفتند و بعد آمبولانس‌ها و بعد هم ماشین‌های سبک ولی به من اجازه ندادند بروم. گفتند منتظر بمون تا جاده سفت بشه. تریلی را پارک کردم و پیاده شدم. کمی جلوتر رفتم. داخل آب، گونی چیده بودند و رزمنده‌ها از روی گونی می‌پریدند. اطرافش پر از مین بود. می‌آمدند روی خط آهن و از روی آن عبور می‌کردند.

از خط آهن رد شدم و به نیزارها رسیدم. در همین حال بودم که گفتند: جلوتر نیا! اومدی وسط میدان مین! گفتم: از روی خط آهن اومدم. گفتند: این تله س.از همون جاهایی که پاگذاشتی و اومدی، برگرد. تعدادی از رزمندگان مشغول خنثی کردن مین بودند.

تا ساعت سه بعدازظهر آنجا بودم و سپس از جاده اهواز خرمشهر به سمت مرز رفتم. عراقی‌ها کل مسیر را با بلدوزر شخم زده بودند. همه‌جا پر از چاله بود و این موضوع، سرعت پیشروی ایرانی‌ها را کند می‌کرد.

جلو رفتم تا به پادگان حمیدیه رسیدم. شب آنجا ماندم. صبح مسیر را ادامه دادم تا به قرارگاه امام رضا (ع) در هشتاد کیلومتری جاده اهواز خرمشهر رسیدم. آنجا ایستگاه راه‌آهن بود که حسینیه نام داشت. این ایستگاه زمانی فعال بود که عراقی‌ها از بصره به آنجا می‌آمدند یا از ایران می‌خواستند به عراق بروند. جاده اهواز به بصره ارتفاع زیادی داشت. عراق این جاده را به‌عنوان سنگر در اختیار گرفته بود.

در مرحله سوم عملیات، در قرارگاه امام رضا (ع) مستقر شدیم تا جاده اهواز به بصره را بازسازی کنیم. برای عملیات‌های بعدی و پشتیبانی نیروها که در آن منطقه مستقر بودند و عملیات می‌کردند، نیاز به این جاده بود. جاده سه متر عرض داشت و خیلی خراب بود. باید به‌طور اساسی آن را بازسازی می‌کردیم.

شب و روز کارم جاده‌سازی و نفت پاشی بود. عراقی‌ها هرچه در مسیر بود، از تیر برق و ریل و تخته را جمع کرده و برای خودشان سنگر درست کرده بودند. هر ماشین که رد می‌شد، کلی گردوخاک راه می‌افتاد. من هم مدام در مسیرهای پرتردد نفت می‌پاشیدم تا گردوخاک کمتر شود.

شب مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس، در شلمچه مشغول نفت پاشی بودم. ساعت دوازده یا یک نصفه‌شب بود که از خط برگشتم. به من گفتند: حاج‌آقا حسن بیگی گفته توی رقابیه جلسه داریم. باید بیای.

با چند تا از بچه‌ها راه افتادیم. به پادگان حمیدیه رسیدیم. شب آنجا خوابیدیم و صبح حرکت کردیم. در راه، از دامادمان، علی‌اصغر کلامی صحبت می‌کردند که چهارتا بچه دارد و دو تا از آن‌ها دوقلوی چندروزه هستن. شک کردم. همه ناراحت بودند. پرسیدم: اتفاقی براش افتاده؟ گفتند: شهید شده.

علی‌اصغر به‌عنوان راننده بلدوزر در رقابیه مستقر بود. گفتند: سوار ماشین بوده که توی رود کرخه افتاده و آب اون رو با خودش برده. نگران خواهرم بودم که چطور این خبر را به او بدهم.

به همان‌جایی رفتیم که علی‌اصغر در آب افتاده بود. باید پیدایش می‌کردم. سوار قایق شدیم و رفتیم. سمت پایین رودخانه، پشت یک درخت گیرکرده بود. به شکم روی آب افتاده بود. او را برگرداندم. خودش بود.

سریع از داخل ماشین پتو آوردیم و او را داخل پتو گذاشتیم و به عقب منتقل کردیم. به بستگانم در سرخه زنگ زدم و خبر دادم که علی‌اصغر شهید شده و پیکرش را فردا ظهر می‌آورم.

شادی آزادی خرمشهر و غم فراق یاران

خرمشهر آزادشده بود و همه خوشحال بودند. من هم خوشحال بودم ولی وقتی چشمم به پیکر علی‌اصغر می‌افتاد، غم و اندوه وجودم را فرامی‌گرفت. به خواهرم فکر می‌کردم و چهار فرزندی که باید بدون پدر، بزرگ می‌کرد.

بعد از مراسم هفتم شهید، می‌خواستم دوباره به جبهه برگردم. همسرم مخالفتی نکرد. اگر صبر و همراهی‌اش نبود، نمی‌توانستم راهی جبهه شوم.

وقت رفتن گریه کرد و گفت: من بعد از شما چی کار کنم؟ گفتم: مرگ و زندگی دست خداس و ما هم باید راضی به رضای خدا باشیم. شما هم راضی باش تا اجرت ضایع نشه. همسرم پیش پدر و مادرم بود و آن‌ها هوایش را داشتند تا بتوانند با خاطرجمع به جبهه بروم.

منبع:

اصغر زاده چوبدار، محمد، جنگ منهای اسلحه، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۲۵، ۱۲۶، ۱۲۷، ۱۲۸، ۱۲۹، ۱۳۰، ۱۳۲، ۱۳۳

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • دادگاه رسیدگی به اتهامات گروهک تروریستی منافقین
  • قاضی دهقانی: میزبانی از اعضای گروهک منافقین جرم محسوب می‌شود
  • دوازدهمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات منافقین آغاز شد
  • خوابگردهایی که مزدوری پیشه کردند
  • جنایت‌های منافقین فراتر از مرزهای زمانی و جغرافیایی
  • نویسنده گزارش جعلی بی‌بی‌سی چه کسی است؟ /دست به دست شدن یک سوژه میان منافقین، موساد و انگلیسی‌ها
  • نویسنده و پژوهشگر کرمانی درگذشت
  • برپایی یادواره شهید شاخص شهرستان کوار
  • یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس
  • تلاش ۲۴ ساعته سازمان خدمات موتوری اصفهان در حوادث شهری